آوینآوین، تا این لحظه: 11 سال و 2 روز سن داره

نورآوین پرنسس مامان و باباش

عکس های جا افتاده از عید تا حالا

سلام عزیزم به خاطر تاخیر معذرت میخوام  ولی الان که اومدم کلی خاطره و عکس دارم . اول اینکه یه نی نی کوچولو به خانواده اضافه شده پسر عمه ات محمد مهدی . وم اینکه شما دقیقا پنج شنبه دو هفته قبل یعنی 29 خرداد دوتا دندون دیگه در اوردی یعنی  دندونای بالایی جلو که تا امروز دیگه خوب رشد کردن . امروزم یعنی 11 تیر ماه وقتی من نماز میخوندم میومدی سرتا میذاشتی روی مهر و میگفتی اکبر ، عمو و داداشی هم جدیدا میگی ،راستی یاد گرفتی بوس میکنی ،  خیلی دختر جیغ جیغویی شدی و هرچی را میخوای با جیغ میگی بدش  دیروز تو مغازه رفتیم موز بخریم با جیغ میگفتی بد ش وای همه بهمون میخندیدن ، یا با جیغ میگی بریم تو خونه نمی استی دائم میخوای بری بیرون ، نسب...
11 تير 1393

بدون عنوان

عزیز دل مامان از پنجشنبه وقتی دستشا میده به مبل یا جایی کامل بلند میشه قبلا نیم خیز میشد الانم میتونه چند ثانیه رو پاهاش بایسته . عزیزدل مامان بلند دیگرانا صدا میزنه بابا را بلند میگه تا باباش بیاد سارغش مامانم دست و پا شکسته میگه کلمه بیرونم میگه ( بیلون ) وقت اذان الله و اکبر و صلوات را به زبون خودش میگه که اکبر و اللهم و محمد توشون واضحتره . وقتی میخوایم النگوشا در بیاریم دستشا میکشه و میزنمون . نیشکون میگیره و میخنده . عاشق سه چرخه سواریه و ... فعلا همینا یادمه تا بعد
7 خرداد 1393

اندر احوالات این روزها

دختر عزیزم آوین خانم کلی کلمه یاد گرفته که بعضی ها را واضح میگه ولی بعضی هاش را نه مثل بابا، بابایی ، گل ، دایی ، پروین ( پیی ) ، لاک پشت (لشت ) ، کیش کیش ( به پرنده ها میگه ) ، مرغا ( مگا ) ، پوف ( به خوراکی میگه ) ،پول ، مای بی بی  ( بی بی ) و آب و خاله ( آله )چنتا کلمه دیگه که الان یادم نیست . دیگه اینکه یاد گرفته میرقصه با هر اهنگی که بذاریم شروع میکنه رقصیدن حتی توی بازار از جلو مغازه ها که رد میشیم اگه اهنگی پخش بشه میرقصه ، دیگه اینکه دستشا میده به تکیه گاه و بلند میشه ، فقط یه عادت بدی پیدا کرده که نمیتونم توی خونه یه لحظه تنهاش بذارم اگه رفتم توی اتاق دیگه گریه میکنه . اوایل از تاب بازی میترسید اما الان عاشق تا...
7 خرداد 1393

لغت نامه اوین

کلمات جدیدی که اوین میگه : اتیش ، ایینه ، مامانی ، عمه ، بشین ، بدش ، بریم ، بیرون ، خوابه و ادای خرو پف کردن در میاره ، با موبایل حرف میزنه ، الکی میخنده ، تاب تاب میخونه ، دوست داره دستاشا بگیرم و راهش ببرم میگه تاتی ، فعلا همینا یادمه
7 خرداد 1393
1